سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنهان کننده دانش، به درستیِ دانشش بی اعتماد است . [امام علی علیه السلام]


این لطیفه- که در پی می آید- دو هفته قبل در نیویورک روی خروجی یکی از سایت
های اینترنتی قرار گرفت و در فاصله ای کمتر از 36 ساعت به پربیننده ترین
مطلب با میلیون ها مراجعه کننده تبدیل شد. شمار فراوانی از چند میلیون
کاربر آمریکایی که این لطیفه را مشاهده کرده اند، در بخش نظر کاربران-
COMMENT- از آن با عناوینی نظیر «بهترین»، «گویاترین» و «لطیفه ای برگرفته
از یک واقعیت تلخ» یاد کرده اند. ... و حالا ترجمه فارسی این لطیفه
پرسروصدا را بخوانید؛


مردی در پارک مرکزی شهر نیویورک مشغول قدم زدن بود
که ناگهان متوجه می شود یک سگ هار به دختربچه ای حمله کرده و قصد دریدن او
را دارد. مرد، با عجله خودش را به آنها که چند ده متر آن طرف تر بودند، می
رساند و با سگ درگیر می شود، بعد از مدتی کشمکش و در حالی که چند تکه از
لباسش پاره شده بود، سگ را می کشد و دختربچه را نجات می دهد.
مردمی که
در آن حوالی پرسه می زدند و با شنیدن صدای گریه آمیخته به التماس دخترک و
غرش سگ هار و دخالت آن مرد در اطراف آنها حلقه زده بودند، بعد از مشاهده
فداکاری مرد و پایان خوش ماجرا، برای مرد فداکار هورا می کشند. پلیس وارد
صحنه می شود، دست مرد فداکار را به نشانه پیروزی بر سگ هار بلند می کند و
به او می گوید «هی، تو واقعا یک قهرمانی و نشانه انسان دوستی و شجاعت مردم
نیویورک.» مرد ضمن تشکر می گوید؛ اما، من اهل نیویورک نیستم و پلیس می
گوید؛ «چه فرقی می کند، فردا روزنامه ها می نویسند یک آمریکایی قهرمان
دختربچه بی پناهی را از چنگال یک سگ درنده و هار نجات داد. تو قهرمان و
باعث افتخار همه مردم آمریکا هستی و فردا رسانه های آمریکایی با تیترهای
درشت و پخش کلیپ های تلویزیونی داستان فداکاری تو را آمریکایی، در صدر
اخبار خود قرار می دهند.» مرد، سری به علامت نفی تکان می دهد و می گوید؛
«ولی، من آمریکایی نیستم» و پلیس می پرسد؛ «پس تو کجایی هستی؟!» و مرد پاسخ
می دهد؛ «من ایرانی هستم».
فردای آن روز، تمامی روزنامه ها و شبکه های
رادیو و تلویزیونی آمریکا در صدر اخبار خود اعلام می کنند؛ «یک مسلمان
تندروی ایرانی، سگ بی گناه آمریکایی را کشت»!مردی
دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر
بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام
سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه را دیده بود
به سمت انها می اید و میگوید :<تو یک قهرمانی>
فردا در روزنامه ها می نویسند :
یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد
اما ان مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم
پس روزنامه های صبح می نویسند:
امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .
ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی
نیستم
از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی
<من ایرانی هستم >
فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند :
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت


89/7/23::: 9:54 ع
نظر()
  

مناظره بسیار جالب و دیدنی(خواندنی) رسایی و زیباکلام در روز 23 خرداد پیرامون نقش خواص در انتخابات 22 خرداد

مجری: روز گذشته در باره پدیدارشناسی انتخابات 22 خرداد و پیام های آن صحبت کردیم و امروز می خواهیم درباره نقش خواص در انتخابات 22 خرداد صحبت کنیم. بحث را با حجت الاسلام رسایی نماینده تهران شروع می کنم و از ایشان می پرسم که اساسا نقش و کارکردهای خواص در انتخابات گذشته چه بود؟

رسایی: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام عرض می کنم به میهمان محترم و شما و همکارنتان و همچنین شنوندگان خوب برنامه و امیدوارم که خداوند توفیق دهد در ایجاد بصیرت هر چه بیشتر در خودمان و جامعه موفق باشیم.

ببینید سال گذشته به عقیده من سال ریزش ها و رویش های خواص بود. ما خواصی را در سال گذشته تجربه کردیم که هیچ انتظار تصمیمات غلط از آنها نداشتیم ولی شاهد بودیم که آنها این تصمیمات را اتخاذ کردند از طرفی هم شاهد رویش در عامه مردم بودیم. شاهد خواص و مردمی بودیم که آنها را تا به حال این طور در میدان دفاع از انقلاب ندیده بودیم. سال گذشته به عقیده من همه مردم ما خواص بودند و به جرات می شود گفت که برخی که به عنوان خواص شناخته می شدند، وقتی پای استدلال ها و حرف های آنها می نشستیم و گوش می کردیم، می دیدم که استدلال های آنها بیشتر شبیه استدلال عوام الناس است با همان تعریفی که آنها از عوام دارند. سال گذشته سال پرهزینه ای برای نظام اسلامی بود اما منافع زیادی هم برای ما داشت تا جایی که می توان گفت هزینه ای که پرداختیم خیلی کمتر از سودی بود که بردیم. دشمن در سال گذشته تا پشت درب خانه های خواص ما هم نفوذ کرد ولی دیدند که اگر بسیاری از کرسی ها و تریبون های خواص را هم به دست بگیرند، باز هم مردم به راهشان ادامه می دهند.

مجری: با تشکر از شما البته بنای ما در این برنامه بر این است که میهمانان کمی با صراحت و شفافیت سخن بگویند و به مصادیق اشاره کنند.

رسایی: انشالله در ادامه برنامه همینطور خواهد بود.

مجری: خب جناب آقای زیباکلام، نخبگی در ایران و بخصوص موضع نخبگی بیشترین لطمه را دید و حوادث ناخوشایند بعد از انتخابات نشان داد که مواضع نخبگان نیاز به توجه بیشتر دارد. شاید در شرایط فعلی اساسا بقای نخبگی، ضرورت یک آسیب شناسی را بیشتر می کند.

زیباکلام: با یاد و نام حضرت حق و با عرض سلام و ادب به شنوندگان و همچنین حجت الاسلام رسایی و شما و همکارانتان. من فکر می کنم زمان آن رسیده که ما یک سئوال اساسی تر از خودمان بکنیم. سئوال کنیم که نظام سیاسی ما را چه می شود که این قدر در سطح بالای آن تلفات دارد. ما پنج رییس جمهور داشته ایم -غیر از آقای احمدی‌نژاد که فعلا هستند- اما از این پنج روسای جمهور قبلی آیت الله خامنه ای که شدند رهبر، شهید رجایی هم که شهید شدند ولی سه نفر دیگر مغضوب شدند! آقای بنی صدر مغضوب شد، هاشمی مغضوب شد، خاتمی هم مغضوب شد. ما سه نخست وزیر داشتیم که آقای باهنر شهید شدند و دوتای دیگر مغضوب شدند.

مجری: مغضوب منظورتان چیه؟

زیباکلام: مغضوب شدند، یعنی همان حرف هایی که آقای رسایی و دوستانشان نسبت به آقای هاشمی و خاتمی می زنند. از روسای مجلس هم که آقای هاشمی مغضوب شدند، آقای کروبی و ناطق نوری هم که مغضوب شدند. آقای حداد عادل هم که اصلا سیاسی نبودند، خیلی کسی کاری به ایشان ندارد. آقای لاریجانی هم که فعلا هستند. به نظرم خیلی جالبه که آدم از خودش بپرسد که چرا در نظام سیاسی هند یا آمریکا و آلمان و ترکیه و انگلیس اینطوری نیست؟ در چه جور نظامی ما زندگی می کنیم که این همه شخصیت که معماران نظالم هستند، سازندگان انقلاب بودند، این طور مورد غضب قرار می گیرند...

مجری: بالاخره ما متوجه نشدیم که اینها مغضوب کی شدند، مردم یا حاکمیت...

زیباکلام: همان مغضوبی که آقای رسایی و دوستانشان می گویند، همان خبرگان بی بصیرت، بصیرت ندارند با آمریکا بودند، با دشمن بودند به قول آقای رسایی دشمن تا درب خانه شان آمدند و حتی دشمن در خانه شان آمد بدون این که متوجه شوند. ببینید اتفاقا یک نظام اگر سلامت باشد با مسئولان خودش اینطور رفتار نمی کند که آنها را بی آبرو، بی حرمت و بی اعتبار کند. مشابه این رفتاری که امروز در جمهوری اسلامی می شود، با بزرگان نظام می شود، کسانی که گوشت و پوست و خونشان ازاین نظام است و اساسا آنها این نظام را به‌وجود آورده اند!

مشابه این رفتار را ما فقط در نظام استالین و نظام های کمونیستی شاهد بودیم. استالین بسیاری از کسانی را که مال انقلاب اکتبر بودند و نظام شوروی را برپا کرده بودند یکی یکی می آوردند دادگاه و اعتراف می کردند و بعد آنها را تبعید می کرد سیبری. خب اینها باید ما را هوشیار کند که ریشه این مورد غضب قرار گرفتن ها چیست و چرا در نظام های دیگری که توسعه سیاسی یافته اند، این وضع نیست. چرا روسای جمهور آمریکا این طور نمی شوند، چرا نخست وزیر ژاپن انگلیس این طور نمی شود ما را چه می شود که این طور بلایا را سر اشخاص می آوریم.

مجری: خب آقای زیباکلام بحث خوبی را آغاز کردند البته من هنوز نفهمیدم که مغضوب منظور شما چیه...

رسایی: در حقیقت آقای زیباکلام نخواست این را بیان کند...

مجری: بله من از آقای رسایی می پرسم که چرا بعد از سه دهه برخی از خواص ما مردود می شوند؟ آیا این ناشی از ضعف های سیستمی ما در تربیت خواص است و یا این از ضعف شخصیتی این افراد است که نمی توانند با یک انقلاب همراه باشند و یا اساسا اینها نمی توانند در آن موضع تکلیف محوری و منفعت محوری رابطه برقرار کنند.

رسایی: تشکر می کنم آقای زیباکلام بحث را از جای خوبی آغاز کردند. من لازم است تاکید کنم که این اتفاقات نشانه سلامت نظام جمهوری اسلامی است و اگر این اتفاقات نمی افتاد، شاید در کشور ما هم همان روندی رخ می داد که در بسیاری از کشورها رخ داده...

زیباکلام: یعنی نظام هند ناسالم است، نظام ژاپن نا سالم است، نظام آمریکا ناسالم نظام انگلیس و ترکیه ناسالم است...

رسایی: آقای زیباکلام عجله نکنید یکی یکی من به اینها می رسم. بله این نشانه سلامت این نظام است. اصلا آقای زیباکلام شما برخی موارد را جا انداختید، شما قائم مقام رهبری را جا انداختید! آیا این جایگاه مهمتر از بقیه نبود. علاوه بر آن تاکید می کنم که شما مصادیقی از مذهب و دینتان را هم جا انداختید! آقای زیباکلام بعد از رحلت پیامبر اکرم چه اتفاقی افتاد؟ آیا اتفاقات بعد از پیامبر نشانه بطلان حرکت پیامبر و امیرالمومنین است؟ بعد از پیامبر ما شاهد اصحابی بودیم که مردود شدند. طلحه الخیر می گفتند، به زبیر سیف الاسلام می گفتند، اینقدر اینها خاص بودند! بعد از رحلت پیامبر ما شاهد ریزش بسیاری از اصحاب بودیم، آیا اشکال از پیامبر و امیر المومنین بود؟

غیر از این است که ریزش و رویش یک حقیقت است و ما نمی توانیم جلوی آن را بگیریم. البته من هم معتقدم که ما نباید برای ریزش کسی تلاش کنیم ولی وقتی کسی خودش به دنبال سقوط خودش است آیا ما می توانیم جلوی آن را بگیریم! تعبیر رهبری این بود که برخی ازاین آقایان اصرار دارند که از نظام خارج شوند. ریزش و رویش حقیقت قرآنی است ما از آن استقبال نمی کنیم ولی ته دلمان هم نباید خالی شود. خداوند در سوره مائده آیه 54 در باره ریزش و رویش صحبت می کند وخطاب به مومنین می گوید که یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه. این یعنی اگر شما مومنین و خوبان از یاری دین من روبرگردانید و ریزش کنید، اتفاقی نمی افتد بلکه مردم دیگری دین را یاری می کنند...

زیباکلام: خب ملاک این سقوط کیه؟ آقای رسایی ملاک این سقوط است؟ یا رسایی آمده جای پیامبر نشسته...

رسایی: نه رسایی ملاک نیست! شما هم نمی توانید با این حرف‌ها استدلال من را در نظر شنونده ضعیف کنید، چون مردم می دانند که منظور من چیست. آقای زیباکلام آیا شما قبول ندارید که در تاریخ دین ما این اتفاقات افتاده؟ به صراحت بگویید که نظرتان چیست...

مجری: بله تحلیل شما چیه...

زیباکلام: من به هیچ وجه مقایسه ای وخط توازنی بین نظام جمهوری اسلامی و رسول الله نمی خواهم وصل کنم...

رسایی: عیبی ندارد، وصل نکنید فقط درباره این که در آن مقطع تاریخی این اتفاقات افتاده یا نه اعلام نظر کنید...

زیباکلام: نبی اکرم چه دخلی به من یا آقای رسایی دارد که ما خودمان را با آنها مقایسه کنیم، شما عملا دارید این کار را می کنید. خب من هم سئوال می کنم که چرا این اتفاقات فقط در نظام های توتالیتر و کمونیستی و اختناق گر این اتفاق می افتد ولی در نظام های دیگر این اتفاقات نیست؟

رسایی: خب من که این را جواب دادم. اصلا آقای زیباکلام من کاری به انقلاب ندارم، اصلا انقلاب ایران تحقق نیافته، موسوی وجود ندارد، احمدی‌نژاد وجود ندارد، زیباکلام و رسایی وجود ندارند، شما می گویید که این اتفاقات فقط در نظام های کمونیستی و توتالیتر می افتد، خب این اتفاقات در نظام پیامبر ما هم افتاد پس کمونیستی بود...

زیباکلام: نه ببینید نباید مقایسه کرد...

رسایی: بالاخره پس از پیامبر این اتفاقات افتاد یا نه؟ آیا آن یک نظام بود یا نه؟ من می خواهم بطلان استدلال شما را نشان دهم که آنها هم یک نظام بودند و این اتفاقات افتاد ولی کمونیستی هم نبود. حالا دلایلش چه بود...

زیباکلام: خب شما دلایلت را بگو من هم دلایلم را می گویم.

رسایی: پس شما پذیرفتید که در نظام پس از رسول خدا هم این اتفاقات افتاده...

زیباکلام: من به هیچ وجه نظام پیامبر را با جمهوری اسلامی مقایسه نمی کنم...

رسایی: نکنید ما هم نمی کنیم!...

مجری: آقای رسایی در حقیقت سئوال می کند که شما اساسا پدیده ریزش ورویش در بعد از رسول خدا را قبول دارید یا نه؟

زیباکلام: من به هیچ وجه به خودم اجازه نمی دهم که اتفاقات امروز را با زمان رسول خدا مقایسه کنم...

مجری: مقایسه نکنید فقط در باره همان موقع صحبت کنید بالاخره این حوادث بود یا نه؟

زیباکلام: من فقط نظام امروز را با حکومت های کمونیستی و توتالیتر مقایسه می کنم.

رسایی: خب فکر می کنم لازم نیست ما به شما فشار بیاوریم که این را بگویید چون شنونده جوابش را گرفت! بالاخره مردم عاقلند. شما این ریزش را نشانه عدم سلامت نظام می دانید ولی من می خواهم بگویم که دقیقا این نشانه سلامت نظام است. چون چه چیزی باعث می شود که این اتفاقات بیفتد؟ جز عمل آنهاست؟!

آقای زیباکلام این پوست نیاز به ریزش دارد چون با محیط عادت می کند لطافتش را از دست می دهد مقاومتش را از دست می دهد و این تجربه شده که تنها انقلاب‌هایی که ریشه دینی و انسانی دارند، هم ریزش دارند وهم رویش والا انقلاب های دیگر فقط ریزش دارند و رویش ندارند. برای همین پس از سی و دو سال در 22 بهمن جمعیت چهل میلیونی در خیابان‌ها می آید؟ چرا بعد از سی و دوسال کارشکنی هنوز هم 85 درصد می آیند پای صندوق رای؟ بالاخره هر کس آمد پای صندوق، قبل از رأی به احمدی‌نژاد یا موسوی به نظام اسلامی و قانون اساسی رای داده.

چرا این نظام زنده است، چون اگر من به عنوان خواص ماهیتم را از دست بدهم، من را پس می زنند همانطور که بازرگان را پس زدند، بنی صدر را پس زدند. همین خواصی که شما اسم بردید در برابر بنی صدر و بازرگان موضع گرفتند. همان موقع در جای ما بودند، شاید در آینده یکی مثل رسایی بشود مثل آنها، من اگر خسته شوم، دیگرآرمان گرا نباشم، خودم را با محیط تطبیق دهم با فساد بسازم، من هم می شوم مثل اینها. باید ریزش باشد، رویش باشد تا سلامت باشد و زندگی و پویایی باشد.

مجری: خب لطفا اجازه بدهید تا ما پاسخ آقای زیباکلام را هم بشنویم...

رسایی: آقای زیباکلام شما این نظام های موجود در دنیا را رو به ثبات می بینید یا رو به سقوط؟

زیباکلام: نخیر من رو به سقوط می بینم! یعنی همه دارند سقوط می کنند و فقط ما ثبات داریم!

مجری: خب دلایل شما را بشنویم. فکر می کنم ما روی ریزش رویش به توافق رسیدم. حالا همان دلایل را مرور کنیم...

زیباکلام: ببینید من درست است که از آقای رسایی جواب خواستم. من پرسیدم که چرا ما شاهد پدیده سقوط در نظام های دیگر نیستیم، خواص در آن نظام ها مغضوب نمی شوند، بازنشسته می شوند، سفیر می شوند...

رسایی: در داخل بالاخره اینها مغضوب چه کسی می شوند...

 

 

 

 


  

زیباکلام: مغضوب مردم، مغضوب ملت، خوب شد! بعد من یک آدرس دادم به آقای رسایی و گفتم که مشابه این اتفاقات در نظام های کمونیستی افتاده. درکش خیلی ساده است، اصلا چرا پای پیامبر را بکشیم وسط، فهمش راحت است. اگر در نظام جمهوری اسلامی ایران شما با حکومت همراه بودید، ریزش نمی کنید و مغضوب نمی شوید ولی اگر شما با حکومت همراه نباشید و انتقاد داشته باشید، آن وقت مغضوب می شوید، معلوم می شوید که شما از عوامل دشمنید و عقل ندارید و ملت شما را پس زده. بنابر این همه تلفات ما و بزرگان ما سقوط می کنند به نظر من نشانه توسعه نیافتگی نظام ماست. اگر نظام ما توسعه یافته بود و مخالفت با حکومت جایگاهی داشت، محال ممکن بود که تعداد زیادی از مسئولین کشور سقوط کنند.

آقای رسایی خودشان را رویش می دانند اما امیدوارم آنقدر زنده باشم که ببینم وقتی همین آقای رسایی اولین انتقاد را به حکومت وارد کرد، آن وقت خواهیم دید که رویش و ریزش یعنی چه. مادام که توسعه نیافتگی سیاسی در نظام باشد همین است، آقای رسایی، رییس مجلس و رییس جمهور امروز و آینده تا زمانی از شأن و جایگاه برخوردارند که انتقاد نکنند، ولی با انتقاد سقوط می کنند. آقای رسایی به جای این که بیاید بگویید نظام ما را چه می شود که با محصولات خودش این گونه برخورد می کند، تازه افتخار هم می کند و آن را نشانه سلامت نظام می داند مثل این که نظام هند و بلژیک و انگلیس و فرانسه و دیگر نظام ها ناسالمند و بیمارند. البته آقای رسایی و دوستانش همین را می گویند که این نظام های دموکراسی بزودی سقوط می کنند، نه خیر آقای رسایی این نشانه بیماری نظام است.

مجری: البته آقای زیباکلام به نظرم یک طرفه به قاضی رفتن هم شاید درست نباشد. ببینید شما الان دارید می گویید که این خواص مغضوب، اصلا اشتباه نکردند و هیچ مشکلی نداشتند...

زیباکلام: نخیر شما دارید حرف می گذارید در دهن من! من اصلا این را نمی گویم...

مجری: خب اصلا مگر ممکن است که این نخبگان سیاسی معصوم...

رسایی: آقای اسکندری لطفا اجازه بدهید من چند نکته را عرض کنم. البته آقای زیباکلام که اینطور سخن می گویند خیلی تعجب آور نیست. بالاخره دفاع از رضا میرپنج قلدر در کارنامه آقای زیباکلام هست. خیلی بعید نیست که ایشان با این کارنامه، نظام اسلامی را ظالم بداند...

زیباکلام: من افتخار می کنم به آن سابقه. افتخار می کنم به دفاعی که از رضاشاه کردم...

رسایی: عیبی ندارد، ولی فکر نکنید حالا که شما آمده اید پشت تریبون رادیو و صحبت می کنید، این نشانه این است که مردم شما را قبول دارند و جایگاهی دارید، نه این به خاطر این است که آقایان اصلاح طلب خجالت می کشند بیایند و از این مواضع دفاع کنند...

زیباکلام: نخیر من اصلا خجالت نمی کشم که از رضاشاه و همکارانش دفاع کنم...

رسایی: بله شما خجالت نمی کشید که از پشت رادیو جمهوری اسلامی از رضاشاه دفاع می کنید و بعد می گویید که هر کس مخالف نظام ایران باشد سرکوب می شود! آقای زیباکلام الان از رادیو جمهوری اسلامی صحبت می کند و از رضاشاه دفاع می کند و می گوید هر کس با این حکومت مخالف باشد حق زندگی به او نمی دهند؟!

زیباکلام: من البته نخبگان را می گویم. من که کاره ای نیستم...

رسایی: اصلا تفاوتی ندارد. مگربه آقای موسوی و کروبی فرصت داده نشد بیایند در انتخابات حرف بزنند؟ هر حرفی هم دلشان خواست زدند، آیا نظام ایران آنها رد صلاحیت کرد؟ چرا جواب نمی دهید آقای زیباکلام؟ یک کلمه بالاخره اینها فرصت داشتند یا نه...

زیباکلام: جواب چی را باید بدهم...

رسایی: آنها هم مثل شما از رضا میرپنج دفاع کردند، فقط شما صراحتا این کار کردید آنها صراحتا نمی کردند. سئوال این است که بالاخره چه کسانی دست رد به سینه اینها زدند؟ مردم یا حکومت؟ شما نظرتان چیست، من نمی دانم؟ ولی مردم می فهمند! شما از رضا میرپنج قلدر دفاع می کنید بعد نظام جمهوری اسلامی را بدتر از آن می دانید...

زیباکلام: اصلا و ابدا، شما دارید حرف توی دهن من می گذارید...

رسایی: چی را انکار می کنید آقای زیباکلام! برادر من شما خودت این را گفتی، من عین کلام شما را نوشتم. شما گفتید که اگر نخبگان با حکومت همراه و همسو نباشند، ریزش می کنند و مغضوب می شوند ولی اگر همراه باشند، دچار ریزش نمی شوند. خب من دو تا سئوال دارم: اولا حکومت یعنی چه؟ از نظر شما حکومت کیست که اگر همراه نباشید، سقوط می کنید اگر همراه باشید می مانید؟ شماها که می گویید احمدی‌نژاد آمد سابقه نظام را شست گذاشت کنار. نظام یعنی چه؟ بالاخره همه ما جزو منتقدین هستیم، خود احمدی‌نژاد هم منتقد است، من خودم هم انتقاداتی دارم...

زیباکلام: من که ندیدم شما انتقاد بکنید...

رسایی: نخیر شما تلاش می کنید اینطوری جلوه دهید. مثل نماینده ای که آمد پشت تریبون گفت اگر هاشمی رفسنجانی رییس جمهور دولت نباشد، من در مجلس نمی مانم، والله تالله بالله از مجلسی که هاشمی رفسنجانی رییس جمهور آن نباشد استعفا می دهم. بعد هم خطاب به خبرنگاران گفت که این را منتشر کنید...

مجری: کدام نماینده...

رسایی: همین آقای شیخ قدرت علیخانی. بعد ایشان به من می گوید وکیل الدوله! چرا چون من از دولتی که بیست و پنج میلیون رای آورده دفاع می کنم، آنوقت من می شوم وکیل الدوله و آقای علیخانی مدافع هاشمی می شود نماینده مردم! حالا جالب هم هست که این آقا از مجلس هم نرفت در مجلس هفتم باقی ماند، وقتی من به ایشان گفتم شما قسم خورده بودید که بروید، گفت من کفاره قسمم را دادم. من سئوالم از شما این است که چرا با یک سری حرف های روشنفکری...

زیباکلام: چرا روشنفکری عزیز من. من از شما سئوال کردم...

رسایی: خب ببینید آقای زیباکلام حرف شما یعنی این که الان اگر در آمریکا و اسرائیل و انگلیس اگر کسی با حکومت همراه نبود می ماند...

زیباکلام: بله اینطوری است...

رسایی: واقعا اینطوری است! آقای زیباکلام متوجه جواب هایی که می دهید باشید، چون الان مردم هم حرف های شما را می شنوند. من می گویم در آمریکا و انگلیس و اسرائیل هم اینطوری است که اگر یک عده ای تا این اندازه ای که این آقایان خواستند کودتا بکنند، بخواهد براندازی بکنند، آنها هم می ایستند و نگاه می کنند؟

زیباکلام: تعجب می کنم این که مهندس بازرگان نبود می خواست کودتا بکند، آیت الله منتظری که نبود، حالا آقای موسوی یا هاشمی به قول شما می خواست کودتا بکند، باید مغضوب می شد! شما همه آنهایی که همراه شما نشدند را مغضوب کردید...

رسایی: من تعجب می کنم آقای زیباکلام! اینهایی که شما اسم می برید، نظام جمهوری اسلامی با آنها کاری نداشته، چون نظام فرصت حضور در انتخابات را به آنها داد، تریبون هم به آنها داد ولی مردم دست رد به سینه اینها زدند و این نظام هم مردمی است. آقای موسوی، کروبی، خاتمی و هاشمی همه اینها در این انتخابات آمدند و حرف زدند از گزینه خودشان حمایت کردند. مثل این تریبونی که الان در اختیار شما قرار گرفته و از رضا شاه حمایت می کنید آنها هم آمدند شبیه همین کار را کردند. شما فکر می کنید که شعار نه غزه نه لبنان را فقط در روز قدس سر دادند، نخیر همه این آقایان به ادبیاتی دیگر همین موضوع را در مناظره هایشان مطرح کردند که ما باید به امور کشور خودمان برسیم. خب نظام آمد اینها را اخراج کرد؟ مردم بیرونشان کردند، اینها هم آمدند آشوب کردند، بانک آتش زدند، مسجد آتش زدند.

من نمونه هایی از این موارد را برای شما می خوانم همه اینها مستند هم هست. آقای موسوی در اولین مصاحبه اش می گوید که من از بیان حرف های تند خودداری می کنم و از رسانه های ساختار شکن برائت می جویم. واقعا ایشان اینگونه رفتار کرد. ایشان در همان مصاحبه می گوید که مهمترین معضل کشور قانونگریزی دولت نهم است و من برای اجرای قانون آمده ام، آیا واقعا ایشان تن به قانون داد. در تاریخ 24 /1/ 88 می گوید آنچه من را به صحنه کشانده، عمل نکردن دولت به قانون است و این وضع اگر ادامه پیدا کند، ممکن است به کشور آسیب جدی وارد شود. کشوری که در آن قانون حاکم نباشد، رستگار نمی شود و این قانون گریزی حتی ممکن است ظاهری از خیرخواهی داشته باشد.

شما فکر می کنید مردم این چیزها را نمی فهمند. دیروز در مجلس، خبرنگاری پرسید چرا در 22 خرداد امسال فتنه گران نتوانستند کاری کنند؟ گفتم چون بیست و پنج میلیون نفر همان سال گذشته فهمیدند موسوی دروغ می گوید و 13 میلیونی که نفهمیده بودند، در طول این یک سال به دروغگو بودن موسوی پی بردند.

زیباکلام: فقط شما نیروهای نظامی و انتظامی و بسیجی هاتان را از خیابان جمع می کردید و به مردم اجازه حضور در خیابانها را می دادید، آن وقت شما جوابتان را می گرفتید. شما مشکلتان این است که در حمام و خزینه چهچه بلبل می زنید و کیف می کنید...

رسایی: ولی ظاهرا فعلا شما در رادیو در حال چهچه زدن هستید...

زیباکلام: اگر شما اینقدر مطمئنید که بیست و پنج میلیون جمعیت دارید پس چرا اجازه راهپیمایی به هیچ بشری را نمی دهید؟

رسایی: مگر راهپیمایی های قبلی این آقایان با مجوز بود؟ چرا دو باره نتوانستند راهپیمایی راه بیندازند؟

زیباکلام: شما می گویید که بیست و پنج میلیون سال گذشته و 13 میلیون هم امسال به شما اضافه شده، خب اگر اینقدر مطمئنید پس چرا مجوز یک راهپیمایی ساده نمی دهید؟

رسایی: اولا کسی درخواست مجوز نکرده! چند بار هم استاندار اعلام کرد که اگر راهپیمایی می خواهید باید نماینده رسمی شما بیاید مجوز بگیرد. این نمی شود که شما در حمام چهچه بزنید که ما می خواهیم راهپیمایی کنیم، استانداری هم بگوید بفرمایید. اصلا شما برو نماینده اینها بشو و مجوز بگیر، البته شما هم حاضر نیستید سرنوشت خودتان را با اینها پیوند بزنید.

دوما قانون چه می گوید؟ قانون می گوید که تجمعات آزاد است به دو شرط، تجمع نباید مخل به امنیت ملی و مخل به مبانی دینی نباشد. من از شما می پرسم وقتی این آقایان در سابقه شان این است که می گویند مرگ بر اصل قانون اساسی و وقتی در روز عاشورا عده ای آن افتضاح را به بار می آورند و بعد این آقایان بیانیه می دهند آنها را مردم خدا جو می دانند، اصلا شما می خواهید به قانون اساسی عمل کنید چه می کنید...

زیباکلام: یعنی اگر اینها درخواست راهپیمایی می کردند شما مجوز می دادید؟

رسایی: نخیر، من نمی توانم تعیین کنم، اما درخواست را بررسی می کردند شاید مجوز می دادند شاید نمی دادند. ولی این آقایان هر چند تا تجمع تا به حال داشتند بدون مجوز بوده، چرا دیگر بدون مجوز به میدان نمی آیند؟ چرا اول بیانیه می دهند که بیست دوم خرداد تجمع داریم بعد بیانیه می دهند که به دلیل عدم امنیت لغو شده؟ چرا دروغ می گویند؟ ببینید این سخن آقای موسوی است 3/2/88 در مشهد گفته: در این سی سال ولایت فقیه ما را مصون داشته. در این سی سال هر لحظه ممکن بود به دوران قبل از انقلاب برگردیم - یعنی همان دوره رضا شاه که شما دفاع کردید – ولایت فقیه ما را در برابر کودتاها وخودمختاری ها حفظ کرده ومن با قبول این اصل وارد انتخابات شدم. خب آقای زیباکلام شما بگویید موسوی راست گفته یا دروغ؟ بپذیرید که از 13 میلیونی که رای دادند، بسیاری بعدا فهمیدند موسوی به آنها دروغ گفته.

زیباکلام: شما که اینقدر مطمئنید مجوز می دادید به راهپیمایی. من دیروز میدان و خیابانی را رد نشدم الا این که دیدم پلیس و بسیج ریخته بودند در آن...

رسایی: خب چه کار کنند آقای زیباکلام! وقتی سابقه هواداران موسوی این است که شیشه شکسته اند و مسجد آتش زدند و چادر از سر زنها کشیدند، پلیس برای امنیت مردم باید در خیابانها باشد. البته من نمی گویم هر کس طرفدار موسوی بوده اینطور است ولی هوادارنش این کارها را کردند...

زیباکلام: یعنی آن سه میلیون نفری که در روز بیست و پنج خرداد آمدند در خیابان شیشه شکستند؟ آتش زدند...

مجری: چند میلیون نفر؟

زیباکلام: سه میلیون...

رسایی: اگر آنها سه میلیون نفر بودند پس حتما در 9 دی جمعیت سیصد میلیون نفر بوده...

زیباکلام: پس چند نفر بودند...

رسایی: اصلا همان سه میلیون بودند ولی آقای زیباکلام همان مردم در 9 دی آمدند در خیابانها و همان ها عصبانی اند از دست اینها. بالاخره 175 نماینده از طرف ملت نامه امضا کردند و درخواست محاکمه اینها را کردند. مردم هم کم کم فهمیدند که اینها دروغ می گویند، فهمیدند که تقلب رمز کودتا بود. خب چرا همان مردم در روز قدس نیامدند؟ چون متوجه قصه شدند و ریزش کردند...

زیباکلام: نخیر آقای رسایی در این فاصله هزاران نفر بازداشت شدند، قصه کهریزک اتفاق افتاد، داستان زیر گرفتن مردم توسط وانت نیروی انتظامی پیش آمد، عده ای بدون دلیل به پنج سال زندان محکوم شدند.

رسایی: شما به مردم توهین می کنید! عذر می خواهم ولی اگر شما آدم ترسویی هستید و راحت طلب هستید و حاضر نیستید برای آرمانهایتان هزینه بدهید، چرا مردم را متهم می کنید که با کوچکترین اخمی میدان را ترک می کنند...

زیباکلام: کاش تلویزیون بود مردم ایران شما را می دیدند تا بپرسند که وقتی انقلاب شد، شما چند ساله بودید یا زمان جنگ چند ساله بودید...

رسایی: بنده وقتی انقلاب شد 12 ساله بود و در 16 سالگی هم به جبهه ها رفتم و یک سال نیم در جبهه بودم که همه این زمان را هم در خط مقدم بودم ولی این چه دخلی دارد، چه ربطی دارد؟ اگر اینطور است شما اصلا نباید در باره پیامبر و دینتان و اهل بیت سخن بگویید...

زیباکلام: ربطش این است که از نظر شما آنها که رفوزه شدند، همه کسانی هستند که از سال 42 در مبارزه بودند...

رسایی: از نظر شما ملاک حال فعلی آدم هاست یا گذشته آنها...

زیباکلام: این را تمام نظام هایی که مخالفین خودشان را برکنار می کنند، می گویند ملاک گذشته دیگران نیست...

رسایی: خب از نظر شما ملاک چیه، گذشته یا حال؟

مجری: اما این که کلام امام است آقای زیباکلام...

رسایی: ایشان که امام را قبول ندارد، رضا شاه را قبول دارد...

زیباکلام: این که ملاک حال فعلی است در این مملکت، یعنی این که تا زمانی شما همراه حکومت هستید در خط هستید، اما اگر انتقاد از حکومت بکنید ملاک حال فعلی آدم‌ها می شود...

رسایی: بالاخره آقای زیباکلام ملاک چیه، حال فعلی آدم ها یا گذشته آنها یا هر دو؟ این حرف شما می دانید یعنی چه، اگر ملاک حال فعلی نباشد شما باید شیطان را مقدس بشمارید و لعنتش نکنید! چون شیطان در گذشته موجود مقدسی بوده، از فرشتگانی بود که برجستگی داشت و از جمله خواص بود. ولی ملاک چون حال فعلی هر چیزی است، شیطان هم وقتی تغییر کرد، اخراج شد.

مجری: عذرخواهی می کنم ما وقت زیادی نداریم، آقای زیباکلام شما بفرمایید.

زیباکلام: ببینید من یک سئوال اساسی کردم که نظام ما را چه می شود که سرمایه های خودش را می سوزاند ولی در نظام های دیگر این طور نیست. حال این نکته که ملاک حال فعلی آدمهاست یا گذشته، من از ایشان می پرسم که چرا این سئوالات در هند و ترکیه بوجود نمی آید؟

رسایی: آقای زیباکلام یک مقدار در داخل کشورتان زندگی کنید...

زیباکلام: پاسخم این است که در آن نظام ها توسعه سیاسی به‌وجود آمده و دمکراسی وجود دارد.

مجری: متاسفانه وقت ما تمام است...

رسایی: آقای زیباکلام! بالاخره ملاک چیه امروز است یا دیروز...

زیباکلام: ملاک قانون است...

رسایی: آن را هم که شکستید...

مجری: خب من از شنوندگان محترم و از دو میهمان محترم برنامه تشکر می کنم.

 

 


  

مواضع یک سال اخیر محمد نوری زاد، او را تبدیل به بازیچه رسانه های بیگانه و شبکه زنجیره ای عنکبوت کرده است.
وی که اکنون در بازداشت به سر می برد، سال گذشته به هتاکی علیه برخی مراجع عظام پرداخت که مورد توجه و استقبال رسانه های ضدانقلاب خارجی و داخلی قرار گرفت و سپس همین شیوه را علیه رهبر انقلاب به کار بست. وی سپس در اوج فتنه سال گذشته به هیزم کش این جریان تبدیل شد و به سرعت از سوی رسانه های ضددین و ضدتشیع که امام حسین(ع) را نعوذبالله خشونت طلب معرفی می کردند، به عنوان حر زمانه! معرفی شد. وی با وجود مشاهده خیانت های سران فتنه از آنها به عنوان عناصری دلسوز و خدوم که دنبال امر به معروف و نهی از منکرند یاد کرد بی آنکه متعرض قانون شکنی، بلواآفرینی و پیوند این جریان با گروهک های ضدانقلاب و جبهه استکبار شود. به تازگی سایت کلمه نامه ای از نوری زاد را تحت عنوان گفت وگوی من و دادستان منتشر کرد که این نامه هم بلافاصله مورد استقبال رسانه های ضدانقلاب قرار گرفت.
اگر چه درباره علل جدایی این فیلمساز از جبهه انقلاب یا لااقل سردرگمی وی گفتنی بسیار است اما باید یادآور شد که وی با وجود داشتن وبلاگ و دسترسی به سایت های گوناگون معارض،24شهریور سال گذشته تن به مصاحبه با ارگان رسمی سازمان سیا (رادیو فردا) داد و برای توجیه اقدام زشت خود مدعی شد: «منی که الان با شما صحبت می کنم، در این سال ها نسبت به کسانی که با رسانه های فرامرزی]! و نه ضدانقلاب[ صحبت می کردند حساسیت داشتم و این را به عنوان یک نقطه ضعف برای این افراد می دیدم ولی الان احساسم این است که ما برای برپایی آرمان های بسیار زیبا و شریف و عزیزی قیام کردیم، جنگیدیم، زحمت کشیدیم، عمرمان را صرف کردیم. اما متأسفانه این حادثه ای بود که می توانست پیش نیاید.»
متاسفانه رادیو فردا با سوءاستفاده از عواطف خانواده نوری زاد، بعدها هم با آنها تماس گرفت و به مصاحبه با آنها پرداخت.
در اینجا بی هیچ قضاوتی، بخشی از سخنرانی نوری زاد در مراسم شب هفتم شهید اسدالله لاجوردی (1/6/1377) را که به ارزیابی 2 رویکرد «شهید لاجوردی» و امثال «سعید حجاریان و تاج زاده» می پردازد و تذکری برای خود وی است، درج می کنیم:
«... من بر این باورم که لاجوردی باید می رفت، استحقاق او همین بود... او برای بسیاری از ما تمثیلی از محبت گداخته است، محبت تا زمانی که بر زبان خانه کرده باشد، لقلقه کلام است؛ به دل که برسد وسعت پیدا می کند و ماندگاری اش بیشتر می شود. اما بالاتر از این مرتبه ای است که محبت گداخته شود، یعنی تنوری شود؛ شاید از همین روی بود که لاجوردی در سخنرانی روز تودیع خود، مخلصانه و با کلماتی بی تکلف از محبت این چنینی خود یاد می کند؛ اینکه اگر امام از من می خواست پای در تنور آتش بگذارم، لحظه ای تردید نمی کردم و بدون چون و چرا و بدون پرسش و پاسخ خودم را در مغز آتش می انداختم. ما اکنون در اینجا نشسته ایم تا از لاجوردی، این مسئول امنیتی سابق خود یاد کنیم و به او بگوییم که قدرش را می دانیم.هیچ احد الناسی از زبان لاجوردی جز عشق به امام و انقلاب چیزی نشنید اما مسئولان امنیتی، حالا ]دوران اصلاحات[ حرف های تازه ای دارند. هیچ سّری از اسرار امنیتی در هیچ کجا و در هیچ شرایطی از زبان لاجوردی جاری نشد اما حالا افشای یک مسئله امنیتی، یک شوخی محفلی و مطبوعاتی است. لاجوردی با هیچ رسانه اجنبی صحبت نکرد، صحبتی که یک ذره در آن نکته ای برخلاف آسمان انقلاب آورده شود. اما امروزه نمک رسانه های اجنبی مصاحبه با برخی از مسئولان مخصوصاً مسئولان امنیتی سابق کشور ما ]می باشد[. لاجوردی آن گونه که گفتم در امام آب شده بود و محبتش به وی تنوری بود، اما مسئولان امنیتی ما مخصوصاً آنانی که از گذشته خود ابراز پشیمانی کرده اند، امام را به موزه ها می برند و زرق و برق فرعون غرب را به صحنه می آورند و خود عاجزانه در پیشگاه اش به استغاثه می پردازند.
من در این جا می خواهم به دو فشنگ و به دو گلوله که بر جسم دو مسئول امنیتی خودمان نشست اشاره کنم و بگذرم که یکی بر جسم لاجوردی نشست و دیگری گلوله ای که به گردن آقای حجاریان فرو رفت. این هر دو یعنی لاجوردی و حجاریان، در برپایی انقلاب اسلامی سهم و نقش داشته اند. لاجوردی سال های پیش از انقلاب و با تحمل زندان ها و شکنجه ها و حجاریان که جوان تر بود، با همراهی حرکتی که به اسم انقلاب آغاز شده بود. زمان که می گذشت لاجوردی در سربازی اش برای انقلاب مصمم تر می شد و حجاریان زمان که می گذشت به تردید می افتاد. لاجوردی با هر کلام و با هر ترنم کلام امام در محبت این اسطوره عالم شیعه و انسانیت غواصی می کرد و حجاریان این معاون وزیر اطلاعات، از امام و راه و رسم او دورتر می شد. در هر قدم لاجوردی، نفرت از ذات غرب به چشم می خورد اما قدم های حجاریان رو به سمت غرب آرایش می گرفت.
لاجوردی را کنار می گذارند و بار مسئولیت را از شانه هایش برمی دارند، هیچ نمی گوید: الا «سمعاً و طاعتاً». اما حجاریان را کنار که می گذارند، نفرت ها را در ربودن اطلاعات وزارت متبوعش تلنبار می کند. و با وقوع دوم خرداد ناگهان کوه نفرت هایش را و اطلاعات به غارت برده اش را در یک روزنامه رسمی و کشوری سرشکن می کند. بعد از برکناری لاجوردی، هیچ احدالناسی از زبان او حرفی بر علیه ارکان انقلاب و ذره ای از اسرار و اطلاعات کشور نشنید، اما بعد از برکناری حجاریان دستگاه های جاسوسی دشمن بیش از داخل به گنجینه اطلاعات شخصی او دست یافتند و از فحاشی های او به اسلام و امام و روحانیت شادمانی کردند. لاجوردی گذشته اش را ذخیره آخرت اش کرد، اما حجاریان به گذشته اش پا کوفت و ابراز ندامت و پشیمانی کرد و برای اینکه غربی ها باورش کنند، حساس ترین اطلاعات کشور را به قلم هرزه نویسندگانی سپرد که هیچ حد و مرزی در ناسزاگویی هایشان قائل نمی شوند...
لاجوردی بعد از استعفا به سراغ کاری شرافتمندانه رفت و دست حجاریان بعد از برکناری به سراغ کارهای مزورانه. همین گونه هست که به راحتی تاثیر دست حجاریان را در طراحی فتنه کوی دانشگاه می شود مشاهده کرد، فتنه ای که کاملاً یک سناریوی از پیش تعیین شده بود و آدم هایی مثل تاج زاده و جماعتی از دانشجویان و برخی از وزراء در آن نقش آفریدند و سود اصلی این فتنه را به جیب وابستگان نهضت آزادی فرو ریختند. شاید بگویید زیرکی حجاریان و آرامش لاجوردی می طلبید که این یکی راه اش به معاونت وزارت اطلاعات و سازماندهی حرکت های امنیتی بکشد و آن یکی در محدوده زندان ها رفت و آمد کند؛ اما نه لاجوردی بسیار زیرک بود، بزرگترین زیرکی لاجوردی این بود که زیرکی اش را مهار کرد. اما زیرکی حجاریان رها بود و اراده ای در هدایت آن نداشت، به همین دلیل هم اجنبی ها از او بهره ها بردند و طناب حوائج خود را به دست او تابیدند... با همه اینها لاجوردی رفته است و این ها مانده اند و بار امانت لاجوردی و راه نیمه تمام او در میان ماست و حالا این ماییم که باید انتخاب کنیم که متعلق به کدام طایفه ایم.
به نظر من بزرگ ترین زیرکی لاجوردی این بود که خود را ارزان نفروخت؛ مشتری اش را خودش از پیش ترها تعیین کرده بود، برخلاف بسیاری از ما که گاه برج اعتبار و سال ها زحمت خود را پیش پای یک قیمت و یک موقعیت و یک فرصت کاسبی و دو روز زندگی فرو می ریزیم. من وقتی به عرض و طول زندگی لاجوردی نگاه می کنم از خود می پرسم چرا آمریکا و اسرائیل و منافقین و هرزه ها از او نفرت داشتند و چرا همین ها به دیگران متمایل اند؟ در لاجوردی چه چیزی است که باعث این همه نفرت اشقیاء شده است و در دیگران چه جوهری است که آمریکا را به وجد می آورد. بعد به خود پاسخ می دهم که راز این سؤال را باید در همان محبت گداخته لاجوردی کاوید و جستجو کرد. وقتی شما بیرق امام افراشتید، تکلیف تان را با اطرافیان تان روشن کردید اما وقتی بیرق شانه شما هر روز رنگ عوض کرد و با هر نسیم به طرفی متمایل شد، زرنگ ترها خوب می دانند با این آدم مردد و پشیمان و سرگردان چه بکنند... لاجوردی برخلاف بسیاری از مسئولان امروز ما، با انقلاب اسلامی هم در موضوع و هم در موضع اشتراک عمیق داشت. او اتفاقاً عمر سال های پس از انقلاب اش را در کانون نفرت دشمن به کار گرفت و در همین کانون به اصلاح و تربیت گم شدگان و فریب خوردگان همت کرد.
یک موی لاجوردی اگر در تن بسیاری از مسئولان فعلی ما بود، اوضاع ما دگرگون می شد، اما دریغ که عشق مفرط او به اسلام و امام و ولایت امروزه یک غریب ناپیدا است. فرصت ها پی درپی از کف می روند، لاجوردی ها رفته اند و به کام خود رسیده اند و ما را با کوهی از درد و اندوه و داغ و غصه و کارهای بر زمین مانده، به جای گذاردند.]...[ لاجوردی از دو طایفه در عذاب بود، یک طایفه ای که لاجوردی را در حساس ترین موضع کاری اش بسیار نافذ و نفوذناپذیر می دیدند، بنابراین از او چهره ای جلادگون ساختند و پرداختند. اینان ادامه همان کسانی هستند که از علی(ع) نیز یک چنین چهره ای پرداختند و قاطعیت او را در صحنه نهروان و برکندن ریشه خوارج، تقبیح کردند. طایفه دوم اتفاقاً غریبه نیستند، به ظاهر خودی اند اما نکبت رابطه بازی و پارتی تراشی جزو شاکله شخصیت شان شده است. شهید لاجوردی در سخنرانی جلسه تودیع خود همین طایفه را مخاطب قرار می دهد و می گوید: شاید با نگاه به من بگویند این آدم به یک چوب خشک می ماند و سفارش و توصیه حالیش نیست. این طایفه یعنی کسانی که اهل توصیه و سفارش اند، آنهایی هستند که بابت هر نماز شب شان از انقلاب و مردم و جامعه طلب کارند. اینها کسانی هستند که نهادها و حتی دستگاه قضایی ما را از ریخت انداختند و با توصیه و سفارش ها و نفوذ خود، عدالت را به حاشیه بردند. در جامعه ای که عدالت جولان ندهد، لاجرم ظلم میدان داری می کند و لاجوردی تخم توصیه پذیری در محدوده مسئولیت اش را برکند و بیرون انداخت.
لاجوردی زنده است، چرا که خدایی بود و هر که خدایی باشد مرگ ندارد. راه و رسم لاجوردی هم چنان به حیات خود ادامه خواهد داد، چرا که راه و رسم خداوند این چنین است که از سنت های لایتغیرش محافظت می کند.»


89/3/13::: 12:35 ص
نظر()
  


رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: یکی از افرادی که در دوران جنگ تحمیلی مسئولیت نظامی داشت روز گذشته در برنامه تلویزیونی در سخنانی گفت: ما در خصوص جنگ تحمیلی به امام خمینی (ره) فشار وارد نکردیم چون در آن زمان ایران دیگر قدرت مقابله نداشت و از نظر مالی نیز با مشکلاتی روبرو بودیم و از سوی دیگر دشمن به ما حمله شیمیایی می‌کرد.
 

عباسی و شمخانی

وی افزود: آنچه که ممکن است عوام ندانند اما مرکز مطالعات استراتژیک آمریکا می‌داند این است که فردی با لباس دریابانی و درجه بالای نظامی در شورای روابط خارجی کشور می‌نشیند و اعلام می‌کند ما دیگر نمی‌توانیم مقابله کنیم چون دشمن به ما حمله شیمیایی می‌کند،‌در حالی که ایران در اواخر جنگ اصلا استراتژی لازم را نداشت.
وی با اشاره به اینکه دوستان چرا به یاد نمی‌آورند که پنج ماه قبل از پذیرش قطعنامه کشور ما فقط 20 هزار اسیر داد، خاطرنشان کرد: این گونه افراد باید مراقب جملات خود که دربرنامه‌های تلویزیونی می‌گویند باشند و وقتی که اعلام می‌کنند ما ترسیدیم چون دشمن سلاح شیمیایی داشت، عوام در این خصوص اعلام می‌کنند این خاطرات جنگ است اما این فرد باید بداند که یکی از کارشناسان مرکز تحقیقات استراتژیک ستاد کل نیروهای مسلح است و باید بداند روز گذشته استراتژیست های آمریکایی نوار صحبت وی را مطمئنا دریافت کردند و اکنون می‌دانند که شما چگونه فکر می‌کنید.
حسن عباسی در ادامه سخنان خود گفت: در ابتدای جنگ تحمیلی کشورمان رودرروی عراق قرار گرفته بود و در اواسط جنگ ایران در مقابل کشور عراق در هور مقابل یکدیگر ایستاده بودند و این در شرایطی بود که برخی دوستان در داخل گلف و زیر کولر جنگ را اداره می‌کردند و آنهایی که اکنون متهم می‌شوند در جنگ تحمیلی حضور نداشتند به آن سمت هور رفته و در بصره و حتی عراق جنگ چریکی می‌کردند.
وی افزود:‌ این دوستان پس از جنگ تحمیلی به تهران آمده و تهران‌نشین شده و وزیر و وکیل شدند و یال و کوپال‌هایی چون درجه و مدارک دکترا دریافت کردند و آنهایی که در سمت هور در جنگ‌های چریکی شرکت داشتند امروز متهم به عدم حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی می‌شدند.
عباسی خاطرنشان کرد: روزی که شما وزیر دفاع شدید چرا در مقابل نامه 130 نماینده مجلس که در خصوص بحث هسته‌ای به مقام معظم رهبری فشار می‌‌آوردند نایستادید؟ آیا شما با آن یال و کوپال و درجه‌های خود به عنوان وزیر دفاع در مقابل اینگونه اقدامات ایستادید؟
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در ادامه تصریح کرد: این درحالی است که این فرد اکنون دو مسئولیت تصمیم‌سازی بزرگ در حوزه استراتژیکی کشور را دارد اما به راحتی در یک برنامه تلویزیونی اعلام می‌کند "ما در اواخر جنگ ترسیدیم ".
این کارشناس مسائل استراتژیک افزود: دشمنان کشورمان دارای کلاهک اتمی هستند اما وقتی که این دوستان باید به دولت در خصوص بازدارندگی کمک کنند، در رسانه ملی پالس‌های منفی می‌فرستند.
عباسی خاطرنشان کرد: ملت ایران با 7 هزار سال قدمت و ریشه و درحالی که دشمنان انقلاب اسلامی چنگ و دندان نشان می‌دهند، افرادی حق رسمی مردم را به رسمیت نمی‌شناسند.

رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در ادامه اظهار داشت: افرادی با هویت رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح، عضو دائم شورای روابط خارجی کشور و یال و کوپال نظامی پیام‌های ضد و نقیضی می‌فرستند و هنگامی که به آنها هشدار می‌دهیم اعلام می‌کنند که شما که در جنگ تحمیلی حضور نداشتید که در اینجا باید گفت، بیایید عریان شویم تا ببینیم تیر و ترکش در بدن شما بیشتر است یا در بدن کسانی که امروز متهم به عدم حضور در جنگ تحمیلی می‌شوند؟
وی خاطرنشان کرد: امروز پس از 25 سال درحالی جنازه شهید علی هاشمی به وطن باز می‌گردد که برخی دوستان به خاطر وضعیت شخصی خود منافع ملی کشور را فدا می‌کنند.


  
   1   2      >